دختر 5 ساله و مادر چادری
...کجایند مردان بی ادعا
اینترنت که به وجود آمد، یک ابزار اختصاصی نبود، ما هم میتوانیم از آن استفاده بکنیم یعنی یک راه دو طرفه است. اگر دشمن می تواند از علوم ارتباطات و از پیشرفت ها و تازه های علمی این رشته استفاده کند، ما هم می توانیم استفاده کنیم.از همان شیوه هایی که ضلالت منتشر می کنند، ما استفاده می کنیم و هدایت را منتشر می کنیم. امام خامنه ای (مد ظله العالی) درباره ی ما سرباز ولی امر هستیم؛ در فضای مجازی و خارج از آن. ناصحان رحل خود بر جای دیگری بیفکنند! سر ما و قدم اوست که وصی امام عشق است و نایب امام زمان (عج). برای یاری دین خدا به بدر و احد و حنین و صفین و کربلا و این آخری، جبهه روح خدا، نرسیدیم اما اکنون بسیجی خاکسار امام خامنه‌ای (روحی فداه) هستیم. قلم بخواهد، قلم می‌زنیم؛ شمشیر بخواهد، شمشیر. سکوت بخواهد مطیعیم؛ فریاد بخواهد، مطیع. سوز جانبازی برای آرمان اسلام و انقلاب اسلامی را سالهاست که در سینه پرورانده‌ایم و علم کامل داریم که برای پایداری انقلاب اسلامی بسوی کربلای خود رهسپار خواهیم شد. از دنیا هیچ نمی‌خواهیم جز اینکه به پر و پای ما نپیچد؛ حزب الله در میان دنیاداران با همان مشکلی روبروست که هزار و چهارصد سال است اولیای خدا با آن روبرو هستند. دیگر اینکه سید شهیدان اهل قلم فرمود: هر کس می‌خواهد ما را بشناسد داستان کربلا را بخواند.

مطالب وبلاگ را چگونه ارزیابی میکنید؟

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 16
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 213
بازدید ماه : 1448
بازدید کل : 51909
تعداد مطالب : 298
تعداد نظرات : 86
تعداد آنلاین : 1


آمار مطالب

کل مطالب : 298
کل نظرات : 86

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 16
باردید دیروز : 0
بازدید هفته : 213
بازدید ماه : 1448
بازدید سال : 3812
بازدید کلی : 51909
دختر 5 ساله و مادر چادری

 

دخترک رو به مادرش کرد و گفت:   مامان چرا خانم مربیمون چادر میزنه ولی شما نمیزنی؟

مامانش جواب داد:  آخه دخترم وقتی چادر میزنم گرمم میشه.تازه چادر دست و پا گیر هم هستش.

 

 فردا صبح وقتی که دخترک رفت مهد کودک،همین سوال رو  پرسید و گفت:  چرا مامانم چادر نمیزنه و میگه گرمم میشه و چادر دست و پا گیره ولی شما چادر میزنی؟گرمتون نمیشه؟دست و پاتون رو نمیگیره؟

خانم مربی یه لبخند زد و گفت:عزیزم فردا که اومدی مهد کودک جوابت رو میدم.

دخترک بعد از کلی اسرار و خواهش قبول کرد که فردا جوابش رو بگیره.

فردا صبح وقتی که دخترک منتظر جوابش بود، رفت پیش خانم مربی و گفت:   خانم،خوب الان جوابم رو بده.

خانم مربی هم گفت باشه عزیزم؛ بعد دستش رو کرد توی کیفش و یه چادر سفید کوچولو و خنک در آورد و گفت:

بفرما عزیزم اینو بزن سرت ببینم چه شکلی میشی.

بعد دخترک که داشت از خوشحالی بال در می آورد گفت: این مال منه؟ خوشکل شدم؟

خانم مربی هم جواب داده: آره که مال خودته خیلی هم خوشکلت کرده.حالا برو پیش دوستات و نشون شون بده؛ ولی نگی من بهت دادم ها!! وگر نه همه از من چادر میخوان

دخترک غافل از اینکه جواب سوالش رو نگرفته بود رفت پیش دوستاش و شروع کرد به پز دادن با چادر قشنگش.

عصر که دخترک میخواست آماده بشه و بره خون،خانم مربیش بهش گفت: دختر خوبم، تو چادر گرمت شد؟

دخترک گفت:  نه!!!

خانم مربی دوباره پرسید:  دست و پات رو چی؟دست و پات رو گرفت؟

دخترک گفت:  نه!!! خییییییییییلی  هم عالی بود.دستتون درد نکنه.

فردا صبح وقتی که مامان دخترک با چادر اومد درب مهد کودک تا دخترک رو مهد بزاره؛ یکی از پسر های مهد رفت پیش خانم مربی و گفت: خانم، نمیشه ما هم چادر بزنیم مثل شما؟   چرا اقایون چادر نمیزنن؟

 


تعداد بازدید از این مطلب: 542
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:









عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود